از عالمی پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟
گفت : چهار اصل
1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم.
2- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم.
3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم.
4- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم.
نویسنده : جایلستان » ساعت 8:10 صبح روز یکشنبه 90 تیر 19
صرفنظر از فاصلهای که والدین با فرزندانشان دارند ، اما باز هم شرایطی پیش میآید که والدین متوجه اشتباهاتی در جوانانشان میشوند که انتقاد از آنها امری بدیهی میشود.
جوانی دوران شیرین و البته سرنوشتسازی برای همه آدمها محسوب میشود. وقتی به دنیای یک جوان نگاه میکنی با کولهباری از دغدغههای متعدد مواجه میشوی. پدرها و مادرها در مدیریت این دوران از زندگی فرزندشان به واقع نقشی محوری بازی میکنند و به نوعی جهت دادن به این دغدغههای جوانان تا حد زیادی بر عهده والدین است.
صرفنظر از فاصلهای که والدین با فرزندانشان دارند و البته تاکید میکنیم که باید با اتخاذ راهکارهایی این فاصله به نوعی کم شود، اما باز هم شرایط و موقعیتهایی پیش میآید که والدین بر پایه تجربهای که دارند، متوجه اشتباهاتی در جوانانشان میشوند که انتقاد از آنها امری بدیهی میشود.
برای این که تذکر و موعظه شما در سازندگی جوان موثر باشد، ضروری است نکاتی را رعایت کنید:
* انتقادات باید منصفانه باشند : این جمله را قطعا همه ما به دفعات شنیدهایم که پدر و مادر خیر و صلاح فرزندانشان را میخواهند، اما مگر پذیرفتن این اصل کافی است؟ قطعا پاسخ این سوال منفی است. چرا که مفهومی که همه ما به عنوان خیر از آن تلقی میکنیم تقریبا یکسان است،ولی روش رسیدن به آن می تواند کاملا متفاوت باشد. تصور کنید که مادری از انتخاب همسر آینده دخترش که در دانشگاه همکلاس اوست ناراضی است و با این دیدگاه که خیر و صلاح دخترش را میخواهد، سعی میکند او را از انتخابش منصرف کند و ابتدا با یک انتقاد و سپس با اعمال فشار روانی به مقاصدش میرسد. در واقع مادر گمان میکند که به صلاح دخترش فکر میکند و نه چیز دیگری، اما همه ما قطعا میدانیم وی سخت در اشتباه است.
پس نتیجه میگیریم که در قدم اول انتقادها باید اصولی و منطقی و از همه مهمتر منصفانه باشد. ما به عنوان پدر و مادر باید این واقعیت را بپذیریم که زمانه کاملا تغییر کرده و ایدهآلهای جوان امروز با دوران جوانی ما کاملا متفاوت است و نمیتوانیم همه دیدگاههای خودمان را به عنوان راههای طلایی به جوانانمان دیکته کنیم و از آنها تنها اطاعت بیچون و چرا طلب کنیم.
*در انتقاد کردن، مواظب شخصیت جوانتان باشید : در انتقاد هرگز شخصیت جوان را زیر سوال نبرید، بدین معنا که اگر مرتکب فعلی اشتباه شده دلیلی ندارد که شخصیت و شعور وی کوچک شمرده شود و با رفتاری خشن وی را محکوم کرده و شخصیتش را پیش بقیه اعضای خانواده خرد کنیم.
همچنین از مقایسه جوانمان جدا پرهیز کنیم. بزرگترین سرمایه جوانان غرورشان است و هرگز نباید با یک مقایسه ساده غرور وی را خدشهدار کنیم. باید بپذیریم که فرزندمان در حقیقت یک شخصیت مستقل از همه جوانان عالم است و باید با او مستقل از همه آدمهای دیگر برخورد کنیم، چرا که فرزندمان جزئی از وجود خودمان است.
با دادن اعتماد به نفس، به جوانان شجاعت دهید و حل مشکلات را در نظر ایشان راحت و ممکن سازید و با اعطای اعتبار و عزت و کرامت بر روحیه شان بیفزایید.
*سعی کنید در جمع دوستان به جوان تذکر ندهید: در انتقاداتتان تنها باشید و سایر اعضای خانواده را وارد موضوع نکنید. اینکه به طبع شما هر کسی به خودش اجازه دهد که جوان را مورد نصیحت و پند قرار دهد برای جوان دشوار است و به همین دلیل هم هرگز انتقاداتتان کارساز نخواهد بود، چه بسا سبب شرمندگی و شکستن غرور و ایجاد عقده در او می شود. بنابراین برای این که موعظه و پند، مفید باشد، باید به دور از حضور جمع و با زبان نرم و مهربان صورت پذیرد تا لجاجت جوان را به دنبال نداشته باشد.
*بکوشید خود، الگوی عمل آن چیزی باشید که مورد توجه و نظر شماست : نیکوست که فرد موعظه کننده خود، نمونه کاملی از محتوای پند و اندرز خویش باشد و به عبارت دیگر، خود نیز به آنچه به دیگران سفارش می کند، عامل باشد.
*از در دوستی و محبت وارد شوید تا جوان با علاقه و آسودگی خاطر بیشتر به موعظه شما گوش دهد و احساس امنیت کند.
*برای این که توجه جوان به سوی شما و سخنانتان جلب شود، نخست ارزش ها و نکات مثبت او را با احترام بازگو کنید. مثلا بگویید شما کسی هستی که در امتحان سراسری رتبه آن چنانی کسب کردی، پشتکار و استعداد درخشان شما ستودنی است. ازاین رو، سزاوار نیست در کلاس شرکت نکنی یا نمره کم بگیری.
*شفقت و خیراندیشی موعظه گر، با موعظه اش نمودار است و از تذکر آمرانه پرهیز شود و به صورت تبادل نظر و رهنمود خواستن، صحبت شود. صبورانه به حرف هایش گوش فرا دهید و بدون تحقیر نظر و افکارش (هر چند ناپسند باشد) به اندیشه اش جهت داده شود.
*دیدگاه های خود را به گونه ای بیان کنید که جوان در گفت و گو با شما، احساس نکند شما می خواهید نظر خودتان را بر او تحمیل کنید : چنانچه به صورت غیر مستقیم موعظه کنید، قطعا سازنده تر و دارای نتیجه بهتری خواهد بود. چه بسا، موعظه ای که با یک اشاره و یا در قالب کلمه و عبارتی کوتاه و کلیدی (در صورت دارا بودن شروط لازم) بیشتر از پند و اندرزهای طولانی و خسته کننده مفید و موثر باشد.
*جایگاه و ویژگی های خاص او را برایش تعیین کنید تا با انگیزه و شتاب بیشتری در مسیر شکوفایی استعدادها و توانمندی هایش گام بردارد. مثلا بگویید: در شان شما نیست که وقت اذان یا زمان امتحان، سرگرم بازی رایانه باشی
*به فردی باید پند و اندرز داد که پندپذیر باشد و در موقعیتی به او پند دهید که از نظر روانی آمادگی آن را داشته باشد.
به اعتقاد بسیاری از روانشناسان وقتی از کسی انتقاد میکنی گویی شخصیت وی را جراحی میکنی، پس قبول کنید در نگاه اول هیچکس از انتقادکردن خوشش نمیآید، بنابراین هرگز در انتقاد از جوان به شخصیت وی یورش نبرید و تنها همان مورد خاص را کالبدشکافی کنید و مورد بحث و بررسی قرار دهید
*موعظه باید رسا و بلیغ باشد و از شرایط بلیغ بودن موعظه این است که سنجیده و بجا و متناسب با وضعیت فکری و حساسیت های روحی جوان باشد.
نویسنده : جایلستان » ساعت 7:40 صبح روز یکشنبه 90 تیر 19
پیرمرد خردمند
مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد...
به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد : پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد . کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک 5 ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند...
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند . زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند . باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید . او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی من چکید .زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید ؟مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند.
نویسنده : جایلستان » ساعت 8:17 صبح روز شنبه 90 تیر 18